سید علی ساداتی|بیوگرافی
ایشان متولد سال 1331 بود و اهل منطقه مشهد اردهال کاشان. از خاندانی روحانی و باتقوا که همگی از سادات و مفتخر به خادمی آستان علی بن امام محمد باقر (علیه السلام)، معروف به سلطان علی، در منطقه اردهال بودند. پدرش به آقاسید محمد معروف بود. در دوران کودکی به دلیل قحطی و خشکسالی معروف آن دوران به تنهایی به تهران برای کار و کسب درآمد رفت. تا حدود سن 23 سالگی، در طی ده ـ پانزده سالی که در تهران بود در چندین کارخانه کار کرد و مخارج والدینش، به خصوص پدرش که بیمار شده بود را بر عهده داشت. به همین دلایل شخصیتی خودساخته و قوی پیدا کرده بود. در همان سالها بود که با دختری از همان منطقه زادگاهش ازدواج کرد که حاصل آن هفت فرزند شد، سه پسر و چهار دختر.
حدود دو سال در تهران زندگی کردند. دو پسر بزرگش در همان سالها متولد شدند از جمله فرزند ارشدش سید محمد، که بعدها به حوزه علمیه آمد و در محضر آیت الله صادقی(ره) شاگردی کرد و حضوری پررنگ در خدمت قرآن و فقیه قرآنی داشت. در آن ایام بود که پدرش که از روحانیون و سادات منطقه مشهد اردهال و سیدی زاهد و باتقوا بود، به رحمت خدا رفت. پدر قبل از رحلت به او وصیت کرد که در کسوت روحانیت برود و همان شد که او برای تحصیل علوم دینی اقدام کرد. مدتی در تهران در جلسات درس حاج شیخ جواد خراسانی(ره) که فقیهی شجاع و زاهد بود شرکت میجست و زهد و شجاعت او در بیان مسائل اسلام همیشه برای او سرمشق بود به طوری که بعدها در طول حیاتش همیشه از دو مرد الهی به عنوان کسانی که بر او تأثیر زیاد داشتند سخن میگفت یکی ایشان و دیگری آیت الله العظمی صادقی تهرانی(ره).
سپس برای تحصیل به کاشان مهاجرت کرد و قریب به دو سال در مدرسه آیت الله یثربی(ره) بود. و پس از آن برای ادامه درس و بحث در حدود سال 61 به قم آمد و تا پایان عمر در شهر مقدس قم زیست.
در جریان انقلاب حضور فعال داشت. در زمان شاه، جوانی پرشور بود و اقدام به سخنرانی و تبلیغ علیه حکومت میکرد. اعلامیههای امام خمینی(ره) را پخش مینمود و در این کار بسیار جدی بود. بعد از انقلاب هم فعالیت خود را ادامه داد. مدتی در جبهه بود و حدود یک سال هم در منطقه کردستان به عنوان نماینده ولی فقیه از طرف آیت الله العظمی منتظری(ره) فعالیت کرد و مسول مرکز بزرگ اسلامی بود. و پس از جریان عزل قائم مقام رهبری، وی نیز استعفا داد و حاضر نشد در نماز جمعه بر علیه آن مرد خدا سخنرانی کند. و همین جریان باعث شد بعد از آن در هیچ مسولیت و مقامی شرکت نکند چرا که همیشه عقاید و نظراتش را بیپروا در هر مکانی بیان میداشت و اهل مصلحت سنجی نبود.
حدود سال 66-65 یکی از دوستانش که او نیز از شاگردان حاج شیخ جواد خراسانی(ره) بود، و از همانجا با مرحوم سید علی ساداتی آشنایی داشته است؛ به او میگوید که فقیهی قرآنی میشناسد، و به او پیشنهاد میدهد تا در درس آیت الله صادقی تهرانی(ره) شرکت کند. در همان جلسه اول حقانیت مطلب برایش آشکار شد و همان شد که تا پایان عمر خدمت در محضر آن عالم بزرگ را ترک نکرد، در هر جا و هر فرصتی اقدام به معرفی این مرد خدا که به ناحق مهجور و ناشناخته بود، میپرداخت. بسیاری از دوستان و آشنایان را به محضر ایشان میبرد و با قرآن و فقیه قرآنی آشنا میکرد.
در جریان حمله اول به درس قرآنی آیت الله صادقی تهرانی(ره) در سال 66 تلاش زیادی برای دفاع و نجات آیت الله صادقی انجام میدهد به طوری که در طی درگیری و حمله وحشیانه اراذل و اوباش به درس خارج قرآنی، دستش به شدت مجروح و پاره میشود اما بالاخره با چند تن از دیگر شاگردان، موفق میشوند استاد خود را از دسترس مزدوران وحشی دور کنند و اجازه ندهند آسیبی به ایشان برسد...
در طی همان دوران بود که به علت نارضایتی از وضع حوزهها و اوضاع سیاسی کشور، چند سالی لباس روحانیت را کنار مینهد و با توجه به روحیه خودساخته و خودکفایی که داشت آستین بالا میزند و وارد کار تولیدی عسل، و کندو داری میشود. سپس مدتی هم به سراغ کار تولیدی فرش میرود اما در نهایت باز احساس میکند که متعلق به جریان دیگری است و دوست دارد که عمرش را در کار قرآنی سپری کند، اینبار دوباره لباس به تن میکند و تبلیغ را از سر میگیرد.
هر جایی که میرفت و بر هر منبری که پا مینهاد بیپروا از اوضاع جامعه به خصوص حوزهها و علما انتقاد میکرد و اینکه چرا اینقدر از قرآن فاصله دارند. و همه جا از استادش نام میبرد، که همین باعث دردسرهایی برای او میشد اما هرگز حاضر نبود که در این راه مماشات کند و تا آخرین لحظات عمرش به این کار ادامه داد. در ابتدای وصیت نامهی مفصلی هم که خواسته بود تا در مراسم ختم و دفن او توزیع شود؛ به طور مبسوط درباره جریان قرآنی و استادش نگاشته بود، که آن هم باعث خردهگیری افرادی شده بود.
تنظیم کتاب «رمز وحت در شریعت» که البته با نام «نقدی بر دینپژوهی فلسفه معاصر» منتشر شد، با تلاش او بود. این کتاب که حاوی نقدی قرآنی بر نظرات دینپژوهان معاصر مانند دکتر سروش و مجتهد شبستری و سایرین است، حاصل پرسش و پاسخهای متعدد در محضر استادش آیت الله العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی(قدس سره) است. کار را فرزندش سید محمد آغاز میکند. او که اول به دانشگاه رفته بود و بعد به حوزه آمده بود دغدغه مند شبهات پیش روی نسل جدید بود. سؤالات و شبهات را از کتابها و سخنرانیها مییافت و میپرسید. سراغ بسیاری از علما رفته بود اما هیچ کجا را مانند محضر آیت الله صادقی پاسخگو نیافته بود. اما عمر کوتاهش اجازه نداد کار را خودش به پایان برساند. در اسفند سال 1381 در 28 سالگی در یک حادثه، در حالی که پیاده بود و از مجلس بحث قرآنی در محضر آیت الله صادقی بازمیگشت، شهادت گونه و درحالی که قرآنی را بر سینه میفشرد، خونش در تاریکی شب ریخته شد و به لقاء محبوبش شتافت. پدر با آنکه داغدار بود تصمیم گرفت تلاش فرزند را به ثمر برساند و رساند.
حجة الاسلام ساداتی(ره) در کارهای دیگر هم حضور داشت. توفیق ویرایش توضیح المسائل نوین هم نصیب او شده بود. عشق و علاقه او به فقیه قرآنی بسیار بود و او را بیش از پدرش دوست میداشت. شعر معروفی را در زمان حملهی وحشیانه مزدوران به درس قرآن، سرود که در محضر استاد خواند و خود را حامی و یاور او دانست. سید علی ساداتی این روحانی مجاهد عمر بلندی نداشت. زندگی بسیار پرفراز و نشیب و پر تنشی داشت. روحیه حساس و دلسوزی که نسبت به اوضاع جامعه داشت؛ باعث میشد که اطرافیان، همیشه به او بگویند «چقدر حرص میخوری، رها کن...» اما او اهل بیخیالی و بیتوجهی نبود. سالها زخم معده داشت تا اینکه بالاخره همان عامل سرطان شد، البته داغ فرزند نیز بسیار اثر گزار بود، تا اینکه در سن 55 سالگی در سال 1386، پس از سه سال بیماری، که با حمد و تفویض امر به خدای سبحان همراه بود، ندای حق را لبیک گفت. رحمت بیپایان الهی شامل او و فرزندش، و نیز استاد گرانقدرش باد.